سفارش تبلیغ
صبا ویژن


تصویر شکسته

درون دلم عجب غوغائیست

زیر آسمون خدا عجب صفائیست

امشب در این لحظات تاریکی

محو توام ای ماه من

هم چون ستاره به چشم خورشید

و در این حین

به این می فکرم

که چرا به یاد نمی آورم؟؟!!

من تو را دوست می دارم

و تو دیگری را دوست می داری

و دیگری ....شاید مرا!!

عجب دنیای پر تاب وتبیست

که در آن اشک های آسمان را نادید گرفتن

و بسنده به کور سوئی آن ستاره ی ...!!!

با توام ای عشق پر هیاهو

ما همه محو تماشائیم ....

تقسیم لبخند تقسیم مهر و محبت

تقسیم شعر و ترانه و تقسیم عشق!!!


نوشته شده در یکشنبه 95/8/2ساعت 9:0 عصر توسط رویای خیس| نظرات ( ) |

در آن ساعت که آمد ماه بیرون


و ز او شد نقره گون صحرا و هامون


تو هم باز آمدی ای ماه تابان


چو گمراهی که میجوید به شب مه


که تا در پرتوش پیدا کند راه


ترا ای ماه می جستم شتابان


نگردد ماه با رویت مقابل


که باشد تابش روی تو در دل


و لیکن تابش مه در بیابان


نوشته شده در یکشنبه 95/8/2ساعت 8:9 عصر توسط رویای خیس| نظرات ( ) |

چون شاخه ی باران زده .لبریزم وخیسم


این شاخه ی بـاران زده...تا چنــد..بمـاند


ترسم که دراین حجم غزل گریه ام امشب


تک بیــت غـــــریبــانه ی لبخنـــــد بمــاند


نوشته شده در یکشنبه 95/8/2ساعت 12:38 صبح توسط رویای خیس| نظرات ( ) |

پاسخ لطف ترا ، زور بیان نیست دگر

چون تو شیرین سخنی را،به جهان نیست دگر

ای که جانم به فدای سخنت ، باز بخوان

که چو آوای اذان بهتر از آن نیست دگر

چه غریبانه تو با ساز، به نجوا شده ای

وصف اندوه مرا نای زبان نیست دگر

دستهای تو کند پنجره را باز، ولی

شوق پرواز درین مرغ جوان نیست دگر

تو به جای من ازین شهر غمین کوچ بکن

که من غمزده را تاب و توان نیست دگر


نوشته شده در یکشنبه 95/8/2ساعت 12:20 صبح توسط رویای خیس| نظرات ( ) |

ازکجایی .......؟

من اینجا بهارم در اوج عطش......ودریا ولبـــریز مــــوج عطش


من اینجام و تنهای تنها ترین.......کویری در آغوش دریـــا ترین


جنوبی ترین شاعر درد ها........ شبانه به همراه شبگرد ها


به دنبال یک دل..دل گمشده......به داغ جنون نیز مایل شده


اگر بود مجنون مرا میگریست......غم غربتم را جدا میگریست


من آن شا عر درد وعریانیـــم..........حنوبی ترین شعر ایرانیــم


من ونخل ودریا شبیه همیم........پریشان ترین شعر این عالمیم


بهر گوشه ای روز وشب تافتم .......تورا بهتر از برگ گـــــل یافتم


گل مهـــــربانی ویــــــار منی.........در اوج خزان هم بهار منی


تورا دوست دارم که بیش از دلم......به تو بهتـــر از هرگلی مایلم


نوشته شده در یکشنبه 95/8/2ساعت 12:0 صبح توسط رویای خیس| نظرات ( ) |

روزی که رفت فصل آخر من بود


که شوق عجیبی به بال و پر من بود


کسی درون خاطره ها نوشت اسم مرا


و بعد ... اسم کسی را که هم سفر من بود


من از سلاله باران غریب باریدم


به حس سبز کویری که تاج سر من بود


خروش وحشی دریا مرا به خود میخواند


ولی ... تمام ... بیابان برابر من بود


نوشته شده در شنبه 95/8/1ساعت 11:43 عصر توسط رویای خیس| نظرات ( ) |